زندگی دقیقا جایی که دستم را به سمتش دراز میکنم رویش را بر میگرداند.به من نگاه کن.ببین.خستگی همه چیز دارد به تنم می ماند
کاش من هم خواهری داشتم در شمال.هر وقت که تحمل کردن چیز ها سخت می شد کوله ام را برمیداشتم و میدانستم آغوش کسی همیشه به رویم باز است
کوله ,ام ,برمیداشتم ,سخت ,ها ,وقت ,ها سخت ,چیز ها ,سخت می ,می شد ,کوله ام
درباره این سایت